مـردِ مـَטּ از آن دسته مـَردانی استــ کـه
وقتی نمی بینی اَش انگـار چیزِ بزرگی کمـ داری

چیزی قدِّ تمـآمـِ دوستــ داشتـטּ هـآیت
کـه بـآ کسی تکرار نمی شود
.
.
.
.
.
.
بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند

چون من که آفریده ام از عشق جهانی برای تو
.
.
.

حسرت
چیزی نیست که من بخورم
حسرت
اون چیزیه که به دلت میذارم …
::
::
لبخند که زد
توی چال گونه اش افتادم
پای منطقم شکست ..!
و من
عاشق شدم
::
::
این روزها درمن
حالتِ فوق العاده
اعلام شده است …
بیش از حدمجاز
دلم برایت تنگ شده…
::
::
خیــلی نامــردیه عشقــت بهــت بگــه:
با هــم باشیــم اما وابستــگی بینــمون نباشــه…
::
::

آدمها آنقدر زود عوض میشوند…
آنقدر زود که تو فرصت نمیکنی
به ساعت نگاهی بیندازی و ببینی
چند دقیقه بین دوستی تا دشمنی ها فاصله افتاده است….
*
*
*
*
*
مثل خوره
هــــــــی میخورد
خرد ؛ خرد
تنم را
این اندیشه که
آیا دوستم داری تو؟؟
*
*
*
*
*
دل به دلـــم’ که نـــدادی…
‘پـــا به پایـــم’ که نیامـــدی…
‘دســـت در دستـــم’ که نگذاشتی…
‘ســـر به ســـرم’ دیگر نگـــذار، که قولـــش را به “بیابـــان ” داده ام !
*

ایـن روزهـا،

بـا تـو،

بـه وسـعـت تـمـام نـداشـتـه هـایـم،

حـرف دارم…

امـا مـجـالـی نـیـسـت تـا بـنـشـیـنـی بـه پـای ایـن هـمـه حـرف،

دلـم تـنـگ اسـت،

فـقـط بـرای حـرف زدن بـا تـو…

دیـگـر نـمـیـدانـم چـه کـنـم، یـا چـه بـگـویـم…
*
*
*